اهل حرم

اهل حرم

پایگاه مجازی هیئت محبان قمر بنی هاشم ( شهرک شهید محلاتی)
اهل حرم

اهل حرم

پایگاه مجازی هیئت محبان قمر بنی هاشم ( شهرک شهید محلاتی)

کرامت حضرت عباس (شفای فلج)

 


مردی بنام مخیلف به فلج مبتلا و سه سال مرضش طول کشید ، به مجالس عزای امام حسین (ع ) در محْمره حاضر می شد و به کمک مردم نشیمنگاه خود را روی دستها قرار می داد و به سختی جلوس می کرد و از همسری و اولاد ناتوان بود .

ماه محرم در حسینیه عزاداری حسینی بر پا بود روز هفتم محرم مرسوم بود که مصیبت آقا اباالفضل را می خواندند مخیلف چون پای خود را دراز می کرد زیر منبر به آن حال نشسته بود .

رسم بود وقتی که ذاکر بخواندن شهادت می رسید اهل مجلس از زن و مرد قیام می کردند و با نوحه و زاری بلهجه های مختلف و آهنگ عزاء لطمه به صورت و سینه می زدند همین که به جوش و خروش آمدند و فریاد وا عباسا بلند می شد در و دیوار مجلس هم گویا با عزاداران هم ناله بودند یک مرتبه دیدند

  

یک مرتبه دیدند مخیلف در میان آنها ایستاده و به سر و سینه می زند و نوحه می خواند انا مخیلف قیمنی العباس . . دانستند توجه اباالفضل (ع ) به عزادارانش معطوف شده و این فضیلت و کرامت که شفای مرد افلیج است به ظهور رسیده .

عزاداران هجوم آوردند و لباس مخیلف را برای تبرک پاره کردند و دست و صورت او را می بوسیدند آن روز در محمره بزرگتر از روز عاشوراء عزاداری شد و در گریه و زاری و نوحه مردان هلهله و صراح و لطمه زنان .

هر روز عاشورا اطعام می شد آن روز از گریه و عویل انقلاب احوال تا سه ی بعد از ظهر آرامش حاصل نکرد .

پس از اینکه جوش حسینی به حال عادی برگشت و غذا صرف و رفع خستگی شد از مخیلف جریان کرامت و مشاهداتش را پرسیدند ؟

گفت در حینی که اهل مجلس قیام و برای مصایب حضرت عباس (ع ) بسر و صورت می زدند و می گریستند در زیر منبر مرا حالتی ما بین خواب و بیداری فرا گرفت دیدم مرد زیبا چهره نورانی و بلند قامت بر اسب سفید بلند بالایی سوار و در مجلس حاضر شد و فرمود : یا مخیلف لم لا تلطم علی العباس مع الناس یعنی ای مخیلف تو چرا به همراه مردم برای عباس به سر و صورت و سینه نمی زنی ؟

عرض کردم ای آقاجان به این امر توانایی ندارم ، باز به من فرمود :

قم و الطلم علی العباس یعنی بلند شو تو هم بر سر و صورت و سینه برای عباس بزن ، شرح ناتوانی خود را تکرار کردم فرمود :

قم و الطم قلت له یا مولای اعطنی یدک لاقوم یعنی فرمود : بلند شو و بر سر و سینه بزن گفتم آقاجان مولای من دستت را بده تا بلند شوم .

فقال انا ما عندی یدین فرمود : برخیز و سینه بزن گفتم ای آقا جان دستت را مرحمت فرما تا بگیرم بلند شوم ، فرمود : دست در بدن ندارم گفتم : پس چگونه بایستم ؟ قال الزم رکاب الفرس و قم فرمود بگیر رکاب اسب را و بلندشو . حسب الامر به رکاب اسب چسبیدم و از زیر منبر بیرون آمدم از نظرم غایب شد و خود را صحیح و تندرست یافتم . (75) اباالفضل انی جیتک الیوم سایلا

لتیسیر ما ارجوفانت اخوا الشبل

فلا غروان اسعفت مثلی بایسا

لانک للحاجات تدعی ابوالفضل

مشکل گشای عالمی و دست کبریا

عباس آن یگانه علمدار کربلا

گویی که دست او نبود دست ایزدی

پس از چه اوست قاضی حاجات ما سوی

داد عاشقانه در ره جانان چو دست خود

دستی که داد در ره حق شد گره گشا

نور و ضیاء مهر و مه آل هاشم است

خورشید و ماه ذره ای زین نور در سماء

پشت و پناه و میر سپاه شه وجود

آن یکه تاز عرصه رزم مظهر فتی

همت نگر ز آب گذشت و نخورد آب

بوده است چه یاد تشنه لب شاه کربلا

چون شد جدا دست یدالهیش ز تن

گفتا به آن گروه عنود دشمن خدا

گر دستم از تنم بره حق جدای گشت

کی باک باشدم ز شما قوم اشقیاء

سوگند به حق ، حمایت آیین حق کنم

یاری دهم تا به ابد دین مصطفی

من حامیم به دین خدا و امام حق

آن زاده رسول خدا نور کبریا

پروانه ای به شمع وجود عزیز حق

جان داد بر نثار شه دشت نینوا


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.