اهل حرم

اهل حرم

پایگاه مجازی هیئت محبان قمر بنی هاشم ( شهرک شهید محلاتی)
اهل حرم

اهل حرم

پایگاه مجازی هیئت محبان قمر بنی هاشم ( شهرک شهید محلاتی)

برکات صلوات بر محمد(ص) وخاندان مطهرش

http://images.persianblog.ir/627427_P74NZuxI.jpg


 در میان بنى اسراییل ، شخصى کشته شد که قاتل او معلوم نبود،: خداوند وحى فرستاد که گاوى را با صفات مخصوصى کشته ، یکى از اعضاى او را بر بدن مقتول بزنند تا او خبر از قاتل خود دهد. آن گاو نزد جوانى از بنى اسراییل بود که خداوند به این جوان عنایت کرد و صلوات را تعلیم داده بود.


 


آن جوان در خواب دید که به او امر شد که گاوش را نفروشد، مگر به امر مادرش . آن جوان از خواب برخاست ، بنى اسراییل نزد او آمدند تا گاو را از او بخرند، مادر جوان گفت : باید پوست این گاو را پر از طلا کنید تا آن را به شما بفروشیم . آن ها راضى شده ، گاو را خریدند، سپس او را کشته و یکى از عضوهاى بدنش را بر پیکره مرده زدند. آن مرده زنده شد و خبر داد که قاتل او پسر عمویش است .
بنى اسراییل گفتند: نمى دانیم که کدام عجیب تر است : زنده شدن این جوان یا ثروتمند شدن این مرد.
خداوند به حضرت موسى (ع ) وحى کرد که : به بنى اسراییل بگو که اگر مى خواهند زندگى دنیایى آنها نیکو گردد و در آخرت نیز بهشت نصیب آن ها گردد، ذکرى را بگویند که این جوان بدان تمسک جست و آن صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام مى باشد.
آن جوان به موسى (ع ) گفت : من چگونه این اموال را از شر حسودانم و دشمنانم حفظ نمایم ؟
موسى گفت : بر اموالت صلوات بر محمد و اهل بیت طاهرینش بفرست تا خداوند ضرر هر دشمن و حسودى را از تو دفع نماید.
بنى اسراییل نزد موسى آمدند و گفتند: ما همه اموال خود را به این جوان بخشیدیم ، دعایى کن که خداوند نیز به ما روزى گسترده عنایت فرماید.
موسى گفت : شما نیز به انوار مقدس اهل بیت توسل جویید و بر محمد و اهل بیت او صلوات بفرستید. آن ها نیز چنین کردند، سپس حق تعالى وحى فرستاد به موسى (ع ) که : در فلان خرابه هزاران دینار طلا وجود دارد، آن را میان خود قسمت نمایید.
این فراوانى مال ، به سبب برکت صلوات بر محمد و اهل بیت او حاصل شد.

منبع کتاب آثار و برکات صلوات در دنیا، برزخ و قیامت


کرامت حضرت خاتم الانبیا (ص) زنده کردن کودکان

 


یکى از اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)،

دوست داشت که آن حضرت را به خانه اش دعوت کند،

و به همین خاطر یک روز به همسرش گفت:

((آماده باش که امروز مى خواهم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خانه دعوت نمایم)).

پس از آن، مرد بزغاله اى را کشت و همسرش مشغول پختن آن شد
 و خودش نیز به دنبال پیغمبر رفت، وقتى که او بزغاله مى کشت یکى از دو پسرش شاهد ماجرا بود.

در غیاب پدر، آن پسر به برادرش گفت:
 ((نبودى تا ببینى پدر چگونه بزغاله را کشت، مى خواهى به تو نشان بدهم؟))

 
برادر پاسخ داد: آرى.
دو برادر به پشت بام رفتند، پسر برادرش را خوابانید و کارد به گلویش ‍ گذاشت و
 سرش را برید، در همین موقع مادر متوجه ماجرا شد و فریاد زد:

((چه مى کنى؟))
پسر ترسید و از طرف دیگر بام فرار کرد و به زمین افتاد و مرد.
زن گریان و نالان شد و به عزادارى مشغول شد. پس از مدتى،
 رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و مرد عرب وارد خانه شدند،
زن ماجرا را براى شوهرش تعریف کرد و در پایان گفت:

((این ماجرا را به رسول خدا مگو، مبادا آن حضرت متاثر شود)).
سپس زن جنازه دو پسر را پیچید تا پس از رفتن پیامبر آن ها را دفن کند.
جبرئیل بر پیامبر نازل شد و عرض کرد:
((اى رسول خدا! به میزبان بفرمائید تا پسرهایت نیایند، من غذا نمى خورم)).
 رسول خدا به مرد فرمود: ((پسرهایت را بیاور)).

مرد عرض کرد:
((به آنها دسترسى ندارم، شما غذا میل بفرمائید.))
پیامبر فرمود: ((این طور نمى شود امر خداوند چنین است))
بالاخره مرد اقرار کرد که پسرانش کشته شده اند، حضرت فرمود:
((جنازه ها را بیاور))
مرد جنازه ها را آورد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دعایى خواندند،
بچه ها زنده شدند و در اتاق با رسول خدا هم خوراک گردیدند.
اى آنکه بر تمام خلایق سر آمدى در ارض مصطفى به سماوات محمدى(ص)
جا دارد آنکه فخر کند بر تو انبیاء در مشرق زمانه توئى هور سرمدى



منبع :کتاب قصص الرسول یا داستانهایى از رسول خدا (ص)

کرامات امام حسین (ع) فروختن فرزند




یکی از شیعیان در بصره سالی ده شب در خانه اش دهه عاشورا روضه خوانی می کرد این بنده خدا ورشکست شد و وضع زندگی اش از هم پاشیده شد حتی خانه اش را هم فروخت .

نزدیک محرم بود با همسرش داخل منزل روی تکه حصیری نشسته بودند یکی دو ماه دیگر بنا بود خانه را تخلیه کنند ، و تحویل صاحبخانه بدهند و بروند .

همسرش می گوید : یک وقت دیدم شوهرم منقلب شد و فریاد زد .

گفتم : چه شده ؟ چرا داد می زنی ؟

گفت : ای زن ما همه جور می توانستیم دور و بر کارمان را جمع کنیم ، آبرویمان یک مدت محفوظ باشد ، اما بناست آبرویمان برود .


 

ادامه مطلب ...

کرامت حضرت عباس (شفای فلج)

 


مردی بنام مخیلف به فلج مبتلا و سه سال مرضش طول کشید ، به مجالس عزای امام حسین (ع ) در محْمره حاضر می شد و به کمک مردم نشیمنگاه خود را روی دستها قرار می داد و به سختی جلوس می کرد و از همسری و اولاد ناتوان بود .

ماه محرم در حسینیه عزاداری حسینی بر پا بود روز هفتم محرم مرسوم بود که مصیبت آقا اباالفضل را می خواندند مخیلف چون پای خود را دراز می کرد زیر منبر به آن حال نشسته بود .

رسم بود وقتی که ذاکر بخواندن شهادت می رسید اهل مجلس از زن و مرد قیام می کردند و با نوحه و زاری بلهجه های مختلف و آهنگ عزاء لطمه به صورت و سینه می زدند همین که به جوش و خروش آمدند و فریاد وا عباسا بلند می شد در و دیوار مجلس هم گویا با عزاداران هم ناله بودند یک مرتبه دیدند

  ادامه مطلب ...

نوای جلسه هفتگی 92/12/7


قسمت دوم (زمینه)     
     دانلود

قسمت سوم (شور)           دانلود

قسمت چهارم (شور2)         دانلود

قسمت پنجم (شور 3)        دانلود

شور حسین قزوینی           دانلود

قسمت هفتم (ذکر)             دانلود

قسمت اخر(شعرخوانی)       دانلود