یکی از شیعیان در بصره سالی ده شب در خانه اش دهه عاشورا روضه خوانی می کرد این بنده خدا ورشکست شد و وضع زندگی اش از هم پاشیده شد حتی خانه اش را هم فروخت .
نزدیک
محرم بود با همسرش داخل منزل روی تکه حصیری نشسته بودند یکی دو ماه دیگر
بنا بود خانه را تخلیه کنند ، و تحویل صاحبخانه بدهند و بروند . همسرش می گوید : یک وقت دیدم شوهرم منقلب شد و فریاد زد . گفتم : چه شده ؟ چرا داد می زنی ؟ گفت : ای زن ما همه جور می توانستیم دور و بر کارمان را جمع کنیم ، آبرویمان یک مدت محفوظ باشد ، اما بناست آبرویمان برود .
عالم زاهد و وارسته زمانش مرحوم شیخ حسین بن شیخ مشکور رضوان الله تعالی علیه فرمود :
در عالم رو یا دیدم در حرم مطهر حضرت ابا عبدالله (ع ) مشرف هستم و حضرت در آنجا تشریف دارند .
یک نفر جوان عرب معدی (دهاتی ) وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت سلام کرد و حضرت با لبخند جوابش دادند .
فردای آن شب که شب جمعه بود به حرم مشرف شدم و در گوشه حرم توقف کردم ناگهان آن جوان عرب معدی را که در خواب دیده بودم وارد حرم شد و چون مقابل ضریح مقدس رسید با لبخند به آن حضرت سلام کرد ولی حضرت سیدالشهداء (ع ) را ندیدم و مراقب آن عرب بودم تا از حرم خارج شد
ادامه مطلب ...