قرار بود صبح روز عید غدیر برود به خدمت آقا و درجه ی سرلشگری اش را بگیرد . همه تبریک گفتند خودش می گفت : « درجه گرفتن فقط ارتقای سازمانی نیست و قتی آقا درجه را روی دوشم بگذارند . حس می کنم ازم راضی هستند . وقتی ایشان راضی باشد امام عصر ( عج ) هم راضی اند . همین برایم بس است . انگار مزد تمام سالهای جنگ را یکجا بهم داده...
پای سید از جا قطع شده بود. دوستان با کمربند بستند. بلانکارد دستی را با اورکت بچه ها و چفیهها آماده کردیم. سید مرتضی فریاد زد: «آی مرا کجا میبرید؟ بگذارید همین جا شهید بشوم.» چند بار به مراتب تکرار کرد. احساس میکنم از لحظه اول برخورد با مین انقطاع کاملی پیدا کرده بود که حدود 30 دقیقه که به هوش بود خیلی عادی بدون یک...